شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ |۲۹ ربیع‌الثانی ۱۴۴۶ | Nov 2, 2024
فیلم های جشنواره فجر ۹۶

حوزه/ فیلم‌های فجر ۹۶ به جز «شعله ور» اگرچه نتوانستند عبرت آموزی صحیحی به مخاطب عرضه کنند، اما شاید توانسته باشند در فرم حرفی برای گفتن داشته باشند و مخاطب را تا حدودی سرگرم کنند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در تهران، روز سوم جشنواره را با امید آغاز می کنیم، امیدی که چند سالی است فقط وعده اش را شنیده و این روزها حسرت ندیدنش را روی پرده سینما می‌خوریم.

در حالی که سه روز از جشنواره فجر امسال گذشته همچنان منتظر فیلمی خوب هستیم، فیلمی که به فرموده رهبر معظم انقلاب بتواند حق چشم را بر انسان مسلمانی که به تماشایش می نشیند ادا کند.

امام سجاد(ع) در رساله عملیه خود در مورد حق چشم می فرماید «و أَمَّا حَقُّ بصرک فغضُّهُ عمَّا لا یحلُّ لک و تَرکُ ابتذالهِ الا لموضعِ عبرة» و اما حق چشم تو آن است که آن را از هر ناروا بپوشانی و با استفاده از چشم، عبرت آموزی و جز بدین منظور آن را به کار نگیری و از هرزه نگری و بیهوده نگاه کردن پروا کنی...

فیلم‌های تا اینجای جشنواره به جز «شعله ور» نتوانستند عبرت آموزی صحیحی به مخاطب عرضه کنند، شاید توانسته باشند در فرم حرفی برای گفتن داشته اند و مخاطب را تا حدودی مخاطب را سرگرم کرده باشند اما در قاموس هنر دینی انتهای هر هنری که می خواهد این عنوان را بگیرد باید بتواند حرفی عبرت آموز در مسیر آموزه های اسلامی به مخاطب عرضه کند.

چهار راه استانبول

نخستین فیلم روز سوم اثر «چهار راه استانبول» به کارگردانی مصطفی کیایی است، اثری با همان گزاره های قبلی در فیلم های کیایی، همان دو جوان لمپنی که هم در «بارکد» و به نوعی در «خط ویژه» حضور داشته‌اند، جوان‌هایی که نتوانسته‌اند به جایگاه مالی و اجتماعی خود در زندگی برسند و می خواهند ره صد ساله را در یک شب بروند.

کیایی خلاف آن چه در تبلیغات فیلمش به آن اشاره کرده بود، به جای محور قرار دادن حادثه پلاسکو، قصه دو جوان ورشکسته ساختمان پلاسکو را روایت می‌کند که بازار اجناس وارداتی کمرشان را شکسته و ناچارند برای رسیدن به خواسته هایشان قمار کنند، قماری که چون آوار بر سرشان خراب می شود.

فیلم تا نیمه راه سر زنده پیش می رود و پس از پیوند قصه با تخریب پلاسکو و یک غافلگیری نسبتاً خوب در پرده دوم، عملاً دیگر چیزی برای رو کردن ندارد و مخاطب را سر در گم رها می کند تا تیتراژ بیاید.

فیلم با وجود این که می‌خواسته از پلاسکو و مشکلات اقتصادی کشور بگوید اما راه چاره مهاجرت نشان داده، مهاجرتی که ممکن است به شکست برد و فیلمساز به جای مبارزه را چاره در برابر مشکلات و زال صفتانی که با جان این مملکت افتاده اند را فرار نشان می دهد، فراری ذلت بارانه که هر نتیجه ای را برایش می توان تصور کرد.

لاتاری، فیلمی برای تمام فصول

لاتاری حرفش دفاع از ناموس است، اما در پایان نسخه ای نه چندان مطلوب برای مخاطب می پیچد، نسخه ای که بیش از هر چیز به نوعی به آنارشیست و طغیان نزدیک است.

لاتاری

فیلم از ابتدا به خصوص از نیمه دوم به بعد سعی دارد با شخصیت پردازی هایش سه طرز تفکر در ایران را نمایندگی کند، تفکری که به دنبال این است با قانون و از طریق دیپلماسی حیثیت به باد رفته اش را اعاده کند و تفکری دیگر با بازی هادی حجازی فر که حاضر است ماشینش را بفروشد و پول جور کند و خودش سر خود به کشوری دیگر برود و از دشمن انتقام بگیرد، مهدویان در خلق شخصیت حجازی فر تا حدود زیادی، ادای دین هایی به فیلم های «قیصر» و «آژانس شیشه ای» داشته است.

لاتاری نسل جوانی را هم با بازی ساعد سهیلی نمایندگی می کند، نسلی که عقیده دارد در حالی که کشور رها شده، چرا همه باید به فکر نجات جهان باشند، این نسل هم خودش به دنبال حق و حقوق خودش است و در فضایی جنگل وارانه در مقام قاضی به هر کس که فکر می کند گنه کار است حمله می کند تا شاید در جامعه ای که کسی به داد کسی نمی رسد خودش کاری کند و نسخه ای که فیلم در پایان برای مخاطب می پیچد نسخه‌ای است که شاید بیشتر دشمنان را خوشحال کند.

فیلم پر از طعنه های سیاسی است و این مسئله از نیمه دوم بیش از پیش جلوه نمایی می‌کند و دقیقا همین است که به پاشنه آشیل کار تبدیل می شود و این ریتم فیلم است که از در پرده دوم افت می کند و مخاطب را خسته، مهدویان همچنان با دوربین مستندگونه اش پیش می رود و قابل قبول است، دیالوگ ها هم همچنان خوب کار می کنند.

یک اثر سینمایی الگوساز است و کارهایی را که قهرمانان و شخصیت‌های فیلم انجام می‌دهند را مخاطب نیز به سمت انجامش متمایل می‌شود و حال سؤال این جاست که اگر جوانان در برابر مشکلات کوچک و بزرگ کشور بخواهند فرار بر قرار را ترجیح دهند یا در برابر حیثیتی که بر اثر کم کاری شان به باد می رود، چاقو در آورند سر خود انتقام بگیرند نتیجه آن در جامعه چه خواهد شد!؟

پارادوکس در روز چهارم جشنواره فجر / دوئل پوچی در برابر امید

اما چهارمین روز جشنواره فجر با فیلم «امیر» شروع و با اثر «به وقت شام» تمام شد، دو فیلمی که می توان آن ها را نقطه مقابل هم دانست، یکی پوچی و در دیگری غرور و غیرت سنگ بنای اثر را تشکیل می دهند.

در فیلم «امیر» کارگردان می‌دانسته که فیلمنامه اش چیزی برای رو کردن ندارد و قصه آن قدر کند پیش می رود و گره های فیلم آنقدر دم دستی است که مجبور شده با بازی های فرمی اثرش را متفاوت جلوه دهد و همین ترفندش شاید توانسته نظر هیئت انتخاب را تا حدودی قانع به پذیرش فیلم جهت حضور در بخش مسابقه جشنواره کند.

امیر

در خلاصه داستان «امیر» آمده که «یکی با کار، یکی با پول، یکی با زندگی، یکی هم با سیگار. همه خودشونو می‌کشن. فقط راه‌هاشون فرق می‌کنه» از همین یک خطی قصه می‌شود فهمید که فیلم در رابطه با زندگیِ پوچ و سراسر سرد انسان‌هاست و نیما اقلیما در مقام کارگردان با میزانسن خوبش این نگاه را در اثرش پیاده کرده است.

فیلم یخ زده «امیر» با کادرهای عجبیش خواسته تا تنهایی انسان معاصر را به مخاطب منتقل کند و امیر را به عنوان مرد خوب قصه با رفتار و تصمیماتش به عنوان کمک حال دیگران معرفی کند و از او با سکوت شخصیتی چند لایه ای بسازد.

شخصیت‌های فیلم مدام در جامعه‌ای در آستانه فروپاشی از همه چیز و همه کس می نالند و فیلم ساز تمام هدفش را در مسیر انتقال این حس فروپاشی قرار داده، حسی که در نهایت شما را محبور به مهاجرت می‌کند، اما کارگردان از انتقال همین حس هم عاجز است چون قصه ندارد و فقط یک فرم نصف و نیمه دارد که مخاطب تا یک جا آن را همراهی می کند.

در فیلم، یک خانواده درست و حسابی وجود ندارد، جوان‌هایش طلاق گرفته اند و پیرانش هم که نتوانسته اند امروز ناراضی و عصبانی از وضعشان، بچه ها هم که تکلیفشان در این میان بلاتکلیفی است.

کودک فیلم که او را می توان نماد نسل آینده دانست را نمی‌بینیم و فقط صدایش را می‌شنویم و تنها در سکانس آخر و زمانی که چوب شوری به عنوان سیگار بر دهانش گذاشته دوربین او را در کادر می آورد، گویی زمانی او را به رسمیت شناخته که بفهمد زندگی را و در مسیر قرار گیرد و شبیه اطرافیانش بخواهد خود را با سیگار آرام کند.

«به وقت شام» لذتی که حاتمی کیا به ما چشاند

فیلم دوم که «خجالت نکش» است را فاکتور بگیریم در آخرین سانس روز چهارم، فیلم «به وقت شام» ابراهیم حاتمی کیا پخش شد، اثری که شلوغ‌ترین سانس اکران و شلوغ ترین نشست خبری را هم به خود اختصاص داده بود، اثری که دیر ساخته شد اما نفس گیر و تماشایی بود و نشان داد که سینمای جبهه انقلاب توانایی و ظرفیت ساخت آثاری بزرگ در مدیومی جهانی را داراست.

به وقت شام

گویی حاتمی کیا با حضور در سوریه و میدان نبرد، به روزهای هشت سال دفاع مقدس بازگشته و انرژی مضاعفی از آن اتمسفر گرفته و توانسته شاهکاری جدید خلق کند، شاهکاری از جنس عزت و امید.

قصه فیلم، قصه پدر و پسری خلبان را روایت می کند که برای نجات جان مردم شهر تدمر سوریه مجبور به انجام پرواز در موقعیتی زمانی و مکانی خطرناکی هستند، به جز گره گشایی نهایی در پرده سوم که با ضعف های منطقی همراه است، بقیه فیلم قصه روانی را روایت می‌کند و فیلمساز سعی کرده تا بی جهت کاراکتر به قصه اضافه نکند و از شخصیت هایش به اندازه استفاده کند.

از آن جایی که ما در این فیلم قهرمان داریم، باید ضد قهرمان درست و حسابی هم داشته باشیم که حاتمی کیا در سکانس های نخست با هوشمندی و در نمایی که عملیاتی انتحاری است این کار را انجام می‌دهد.

جنس قهرمانان فیلم کم و بیش برایمان آشنا هستند، قهرمانانی که این سال ها با نام «مدافعان حرم» از آن‌ها یاد می کنیم، قهرمانانی که سینمای مریض ایران توانایی رفتن سراغ آن ها را نداشته است.

پدر و پسری از جنس گذشته و حال. پسری که قید تعلقات دنیایی را می‌زند و برای میهنش می‌رود تا مأموریتی را به سرانجام برساند و در نهایت این اوست که نجات دهنده است و چه زیباست وقتی نسل سوم انقلاب قهرمانی از جنس خودش بر روی پرده می بیند و حاتمی کیا این لذت را به ما چشاند.

فیلم همه چیزش حساب شده است، صحنه گردن زدن اسرا و سکانس هایی که داعشیان نیز حاضرند دوربین به درستی عمل می کند و تابع روایت است و این تبعیت در صحنه های درون هواپیما دو چندان می‌شود و به کمک قصه می‌آید و تنش فیلم را در نقطه اوج نگه می دارد.

در سینمای این روزهای ایران که فیلمسازانش به امید غنیمتی جشنواره های خارجی تلاش دارند همچنان پرچم نئورئالیسم را بالا نگه دارند، نباید توقعی از نمایش نگاه کلان و استراتژیک کشور بر پرده نقره‌ای داشت، این سینما آن قدر خود را در رذائل و پلشتی های جامعه غرق کرده که نمی تواند زیبایی ترسیم کند.

 

گزارش: محمدرضا پورصفار

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha